می تونستم بگم مخابرات هم بد جور عاشق کشی می کنه. اما نمی گم. گمونم این وقفه ها برای من و تو خوب باشه. اینکه بخوایم باهم باشیم و مقاومت کنیم... اینجوری بیشتر می فهمم که چقد دلم برات تنگ شده. بیشتر یاد خوبیات می کنم.
دارم آدم می شم پسر! فک کن! تو ترکم اساسی! می تونم بگم در حال حاضر موبایلم فقط خاصیت MP3 Player داره واسم.
ببین اینجا پر از انرژی منفیه. پر از مقاومته. کشمکش من با سیستر گرامی... این که دوس داره رو همه چیز تسلط داشته باشه... حتی رو وقت خواب من، به بهانه این که نمی تونه با چراغ روشن بخوابه... پر از آیه یاس خوندن و افسردگی. گفته بودم که... پا نمی ده بهم. نمی ذراه بهش نزدیک بشم. در عوض کلی از انرژی منفی شو هوار می کنه رو سر من. گمونم یکی از دلایل دلمردگی طولانی مدت من هم همینا باشه.
یه روز گفتم بهم بگو یه کاری برات بکنم. فقط چون تو خواستی... هر چی بود. حتی اگه موافق نباشم. به نظرم قشنگه که گاهی اینجوری از هم درخواست کنیم. یادته؟!
تو گفتی ازم می خوای که هر روز تو یه لحظه، چند تا آیه مشترک از قرآن رو با هم بخونیم.
یادته؟ فقط یه شب عملیش کردیم. قرار رو خودت گذاشتی محمد! اما خودت زیرش زدی! می بینی؟!
راستشو بگم؟
ببین این نیمه کاره رها کردن کارهات، اذیتم می کنه. خیلی زیاد اذیتم می کنه. وقتی یه کاری رو پشت گوش می ندازی، فکر می کنم واسه هیچی ارزش قائل نیستی. حتی واسه حرف خودت. حتی واسه زندگیمون. واسه پیشرفت و استقلالمون... واسه خاطره ساختن حتی...
عیب اینجاس که من آدم سرسختی هستم. سرسخت و عجول. اراده که کنم، باید انجامش بدم. نشد نداره برام. تعویق هم نداره برام. اما تو همیشه طوری زندگی می کنی که انگار فرصت همیشه هست. اونوقته که به مشکل برمی خوریم... نمی دونم کدوم درسته. اما می دونم که از تعلل کلافه می شم. حوصله م سر می ره و دوس دارم بدوم. ترسم از این ریتم متفاوت من و تو تو زندگی کردنمونه. می ترسم برای هم کسل کننده شیم. من با سرعتم و تو با آرامشت.
به مقطع فعلی که نگاه می کنم، همه زندگیت برنامه های دراز مدته. من دوست دارم، و بالاتر از اون نیاز دارم ببینم که برنامه های کوتاه مدت هم تو زندگیت داری. این به من آرامش می ده. دوس دارم بری دنبال کارای عقب افتاده ت. چیزایی که تا الان باید انجام می دادی و ندادی. به خودت برسی... سعی کنی همه ابعاد وجودی و زندگیتو ارتقا بدی... این به من انگیزه و انرژی می ده تا این که فک نکنم بین ما اون سیالی انرژی که گفتم، وجود نداره...
نمی دونم اینا حل شدنیه یا نه. این روزا فکرمو زیاد درگیر کردن... هروله من و آرامش تو...
دلم می خواد با هم بشینیم اینا رو بخوریم! فک کن! چقدش اون چیزاییه که هر روز من و تو با هم می خوریم! بیخود نیست قلاب کمر بندت 3 تا سوراخ اومده جلو!