شاید اگر این قدر سر به هم رسیدن ما وقفه نیفتاده بود و هر طنابی که می توانست بیرون بکشدمان، بند پایمان نشده بود، حالا دیگر انقدر هول برم نمی داشت که نکند ناکام از دنیا برویم. نکند پایم لیز بخورد و طوریم بشود و تو را از دست بدهم؟ نکند تلفن را که جواب نمی دهی یعنی طوریت شده و من باید بی تو بمانم؟
خودت می دانی که سر پر سودای من ترس کم و زیاد اتفاقات این دنیا را ندارد. خوب و بد ماجراها را به هم رسیدن یا نرسیدن من و تو رقم می زند انگار...
دلم برای داشتنت تنگ است. ببین مگر می شود آدم دلش برای چیزی که هیچ وقت تجربه نکرده تنگ شود؟ آدمی که آب ندیده مگر می شود دلش برای شر شر رودخانه ها تنگ شود؟ من پس چرا دلم برای آینده پر از تو تنگ شده؟
دلم پر است محمد؛ پر... کاش می دانستی به تو که فکر می کنم دلم چه پر می شود... پر از ترس، پر از غم، پر از خواستن، پر از بی طاقتی، پر از شکایت، پر از صبوری، پر از شهامت، پر از متانت، پر از رسیدن، پر از سکوت و زنانگی، پر از تقلا، پر از چنگ، ناخن کشیدن، در بسته، گریه، خوف، رجا... چطور مرا این همه متناقض می کنی؟ چطور می شود یک نفر در یک آن پرت شود روی دو قطب متضاد این همه حس عجیب و غریب؟ تو در من معجزه می کنی با عشق...
حرکت کن مرد من... من از یک جا ماندن می پوسم. این اولین چیزی بود که به تو گفتم. حرکت کن محمدم، جاری حرکت کن؛ نه به تقلا... باور کن راه های خدا هموارتر از آنند که من و تو فکر می کنیم...
تق تق تق ...آرزوم متولد شده بود،اما اینجا هوایی برای نفس کشیدنش نداشت،از زور بی هوایی کبود شده بود،ضربه ها یکی یکی به پشتش می خورد تق تق تق...،یه چیزی گلوش رو فشار می داد هنوز،شاید یه فریاد که زبونی برای گفتنش نداشته. صدای تق و تق داشت خاموش می شد و آرزوی من هم...
آسمون اذن فریاد زدن داد:
بخوان به نام پروردگاری که تو را آفرید بخوان...
و آرزوم خوند، ترانه ی هستی رو:
ربی ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق واجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا
حالا که پا به زمین می ذارم قلبم در تسخیر تو باشه،و یارم تو باش...
و...
خدا خندید.
خدایا آرزوم رو به تو سپردم،رحم کن و آغوشت رو برامون باز کن.
اینجا همه هر لحظه میپرسند:
-« حالت چطور است؟»
اما کسی یک بار
از من نپرسید:
- «بالت ...
قیصر امین پور عزیز
(حالا دیگر باید بگوییم: زنده یاد...)
آرزوم
خیلی تلخه که غیر از محبت و عشق چیزی نداشته باشی که به معشوقه ت بدی.الان زندگی ما انگار متکی شده به تلاش تو و انگار جای من و تو با هم عوض شده؛تو در جایگاه مرد خونه قرار گرفتی و من در جایگاه زن.همه چیزم داره می لنگه و من همه ش بهت می گم شرمنده م آرزوم و هیچ نمی پرسی تا کی قراره شرمنده ت باقی بمونم!(۱)
خودت خوب می دونی که دنبال کاری می گردم که غیر از حمالی، تهش برام چیزی داشته باشه به اسم؛ تجربه.دارم بهش نزدیک می شم از سختیش هم نمی ترسم چون کار سخت و یک تنه و پر استرس رو ۳ ساله که تجربه کردم اگه برام عایدی داشت به همون سفت می چسبیدم ولی غیر از اتلاف عمر هیچ چی برام نداشت.کار کردن تو رسانه این وقت تلف کنی ها رو هم داره دیگه! ولی کار کردن با کسایی مثل ...زاده این خوبی رو داره که طرف اهل سری دوزیه! اگه کارا رو کمپلت بسپره به خودم تند و تند می سازمشون و هوتوتو.چون وقتی طرحم رو بهش گفتم دیدم - برخلاف اهن و تلپ هاش - خیلی مایل نیست واسه کاراش وقت بذاره و سرمایه گذاری کنه.با این حساب منم زود به کار و زندگی و احتمالا پولم می رسم؛اگه خدا بخواد.(۲)
یه کم هم از شادی و خوشی و عروسی و اینا بگم که وبلاگمون کمی شیرین بشه، دوست دارم الی زودی عروس بشه،می دونم که این اتفاق به زودی با خواست خدا می افته و همون طور که می خواستی و الکی به خاطرش آبغوره می گرفتی، اون قبل از خواهر کوچولوش عروسی می کنه.(۳)
مطلب آخر :
من چطوری جواب محبتای تو رو بدم ؟ تو با همه ی دخترای دیگه فرق می کنی ، پس منم باید با همه ی شوهرای دنیا فرق داشته باشم(۴) دارم؟ ندارم؟ نمی دونم!
من هیچ وقت هیچ چیز به درد بخوری نمی دونم!
========================================================================
۱) قربون مردونگیت برم که به روم نمیاری.
۲)توی کارای تلویزیونی دیر پول می دن،اگه بدن!
۳)البته مخفی نمامد که قربون آبغوره گرفتنت می رم.
۴) اگه گفتی دنیا چندتا شوور داره؟
امضاءءءءءع :
محمدت