شوهر مدرسه ای

هر که رفت پاره ای از دل ما را با خود برد / اما او که با ماست / او که نرفته است / از او بپرسید که چه می کند با دل ما...

شوهر مدرسه ای

هر که رفت پاره ای از دل ما را با خود برد / اما او که با ماست / او که نرفته است / از او بپرسید که چه می کند با دل ما...

می دونم که این روزها کمتر به عشقولانه ها فکر می کنی. می دونم که الان یه چیزایی واسه ت اولویته و من و بقیه چیزا، کمی تو حاشیه ایم. (خب البته اگه فقط این مدت باشه عیبی نداره. اما من بعدا هیچ رقمه از حق محوریت خودم به نفع درس و کار و زندگی کوتاه نمیام! گفته باشم! )

اینا رو نگفتم تا مثلا یواشکی اعتراض خودمو ابلاغ کرده باشم ممل جونم! گفتم که بدونی بهت حق می دم. حتی با اینکه دلم برات پر پر پر پر پر می زنه، اما دلخور نمی شم. حتی با این که بیشتر و بیشتر و بیشتر می خوامت، اما می خوام خیالت این یک ماه راحت باشه عشق من.

می دونم که این مرحله اونقدر برای عزیز دلم حساس و بحرانیه که با تموم شدنش، چند قدم زندگیمونو جلو برده. اما محمدم این طرف هم خبرائیه! داره اتفاقاتی در من می افته... انگار دارم از یه مرحله دیگه رد می شم... دارم کامل تر می شم...

مرور اس ام اس هامون چه قدر خوبه. دارم نقاط ضعف و اشتباهاتمو می بینم عزیزم. الان می فهمم...

الان می فهمم محمدم که خیلی جاها واقعا حق با تو بود و من متوجه نبودم.

بعضی جاها بی مورد مقاومت یا پافشاری می کردم.

منو ببخش واسه بی تجربگی هام.

می گن ازدواج باعث رشد آدم می شه. حس می کنم بعضی از جنبه های این حرفو دارم کم کم می فهمم. ممل دارم خودسازی می کنم! فک کن!

کمکم کن معشوقه پرشور و بانوی آرامشبخش زندگی تو باشم.

 

پ.ن: اس ام اس ها اگه نبود، شاید من فرصت عقبگرد نداشتم. فرصت فهمیدن خودم رو هم. فرصت تماشای دل تو رو هم...

بیا همیشه برای هم بنویسیم. می خوام نوشتن، جزء لاینفک زندگیمون باشه. باشه؟ باشه عزیزم؟ بگو باشه!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست چهارشنبه 9 خرداد 1386 ساعت 20:55

گل بانو جونم
سرما خوردم اساسی
با این که هنوز تب داشتم اومدم جواب سلامت رو بدم
سلام بابونه جون
چقدر خوبه که انقد به رشدمون فکر می کنی ...الحمد لله
منم با یادت سر می کنم اینروزا رو... بدم می آد که خیال می کنی در اولویت چندم زندگیم هستی - رک وراست! -
و عاشق این نگرونی دخترونه تم که همه اش نگرون اوج و فرود عشق و علاقه مون هستی.
قربونت برم
مشتاق بوسیدنت هستم دلم برای اون روز که روبروی هم سوار دیوار شده بودیم تنگ شده -توی جمشیدیه رو یادت هست!؟-
منتظر آغوش داغتم
لی لی جون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد