شوهر مدرسه ای

هر که رفت پاره ای از دل ما را با خود برد / اما او که با ماست / او که نرفته است / از او بپرسید که چه می کند با دل ما...

شوهر مدرسه ای

هر که رفت پاره ای از دل ما را با خود برد / اما او که با ماست / او که نرفته است / از او بپرسید که چه می کند با دل ما...

اما نیستی...

 

دلم برایت تنگ...

 

- سه ساعت دیگه می رسم قم. ولی نمی دونم چند ساعت طول می کشه تا به آرزوم برسم.

تو می دونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

= نمی دونم. فقط امیدوارم قطار از ریل خارج نشه. توقف نکنه. منفجر نشه. یا حتی اشتباهی سوارش نشده باشیم. اگه اینطور نشه، هر قدرم رسیدن به مقصد طول بکشه، باز سفر خوبی داریم محمدم...

دلم برات تنگ شده.

 

- مایه دلخوشی من. دل منم برات تنگه. حضورت تو زندگیم، از یه عادت داره به یه نیاز تبدیل می شه. این همونی بود که دیشب می خواستم بهت بگم...

 

= عزیزم... نقطه اوجی هستی تو زندگی من. نه به خاطر عاطفه ای که به جوشش اومده از حضورت. به خاطر بهایی که حضور تو به زندگیم داده. اینو حقیقتا می گم.

 

- بگم از چی می ترسم؟ از اینکه نتونم حقتو ادا کنم. این که جایگاهت خیلی بالاتر از اینه که زن من بشی. می ترسم مرد همتراز تو نباشم...

 

= این حرفو نزن محمدم. من پی مردی می گشتم که روحش بزرگ باشه. دلش بخواد خوب باشه و تو این مسیر حرکت کنه. خدا تو رو بهم داد. می دونم که بزرگ می شیم...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد