شوهر مدرسه ای

هر که رفت پاره ای از دل ما را با خود برد / اما او که با ماست / او که نرفته است / از او بپرسید که چه می کند با دل ما...

شوهر مدرسه ای

هر که رفت پاره ای از دل ما را با خود برد / اما او که با ماست / او که نرفته است / از او بپرسید که چه می کند با دل ما...

من درد تو را ز دست آسان ندهم

 

تمام دیشب خیال می کردم نمی بینمت. برات آیت الکرسی می خوندم که به سلامت برسی تهران... کنار من... صبح که زنگ زدی، منتظر بودم خبر بهم خوردن برنامه رو بدی. توی راه که می اومدم هم، با اون همه ذوق، ته دلم انگار باور داشتم که دیگه این فاصله ها برداشتنی نیستن... درماندگی آموخته شده!

من و تو با خودمون چی کردیم که انقدر برای هم محال شدیم محمدم؟!

چقدر به یاد موندنی بودی امروز... چقدر عاشق بودم... چقدر شکر کردم خدایی رو که تو رو به من داده... خدایی که فرصت تجربه این عشق رو بهم داده... لا حول ولا قوت الا بالله...

یادمه یه بار، یه شب، از اون شبا بود... از خدا خواستم منو وقتی ببره که قبلش بهم فرصت تجربه عشق رو داده باشه... حالا تجربه کرده م... اما حریص شده م محمدم. بیشتر و بیشتر می خوام... ناب می خوام... خالصشو می خوام...

می خوام با خودت بریم اون جاها که دیگه من و تویی نیست... هر چی هست، خداست... عشقش هم خداست... مرگش هم مال خداست...

من هنوز باهات پیاده نرفته م مکه... بمیرم که چی؟

من هنوز با تو، تک و تنها، تو یه روستای غریب نبوده م! من هنوز با تو، تو یه مملکت غریب، تو یه شهر غریب، یواشکی عشقبازی نکرده م! هنوز نبرده مت اونجاهایی که آرزومه ببینی... هنوز نبردیم اونجاهایی که دلت می خواد ببینم... کجا برم به این زودی؟

با دنیا عوضت نمی کنم محمدم... با دنیا عوضت نمی کنم... این جمله رو تا حالا برای کسی یا چیزی نگفته بودم.

من، تمام و کمال می خوامت. همین طور که هستی و همین طور که می دونم ظرفیت شدنش رو داری...

عشق من...

نظرات 1 + ارسال نظر
بابونه! دوشنبه 4 تیر 1386 ساعت 12:46

بابونه جون!
زبونم بند اومد از این همه خوبی عزیزم
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر......
دوستت دارم بچه ی بوسداشتنی من...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد